راست میگفت دیواره کنار رفت و م

ساخت وبلاگ
راست میگفت دیواره کنار رفت و ما به تونل بزرگی که توسط چراغ های رشته ای توی سقف روشن شده بود واردشدیم . همه هیجان زده به انتهای تونل بزرگ چشم دوخته بودیم .. نیوشا_واااوووو.. دوربین مخفیه یا ما واقعا امدیم تو بهشت ؟؟؟ ناتا یه نیشگون از بغل رونم بگیر ببینم خواب نیستم ... ناتا این دریاچه و دارو درختی که من میبینم تو هم میبینی؟؟ ناتااااااااااااااا از زیبایی اونجا زبونم بند اومده بود... زمین اطراف جاده خاکی پوشیده از مخمل سبز رنگی که گلهای سرخابی و بنفش به زیبایی در اون پراکنده شده بود . درختان سر به فلک کشیده.. که گویی نقاشی چیره دست با وسواس و دقت زیاد تک تک برگهای قرمز و نارنجی .. زرد و طلایی رادر کنار هم قرار داده ... دریاچه ای که اطرافشو نیزار وسیعی در بر گرفته بود .. کنار دریاچه ساختمون بزرگی دیده میشد .. ماشین ها از جاده خاکی که منتهی به اونجا میشد به ارومی در حرکت بود . نیوشا _ ناتا شا ... هی.. ناتا ... الو ... نکنه سکته کردی .. یه چیزی بگو .. نیوشا منو تکون میداد و این حرفا رو میزد .. اما هر کاری میکردم جوابشو بدم انگاردستی نامرئی راه گلومو بسته بود .... کم کم صدا ها برام نامفهوم شد ... چشمام جز نورعجیب و رنگا رنگ روی دریاچه چیزی نمیدید ..انگار هیپتونیزم شده بودم ... بدنم داغ شده بود دونه های ریز عرق از سر و صورتم سرازیر شده بود ... قدرت هیچ کاری نداشتم ... انگار تو بیداری خواب میدیم ... کنار دریاچه با شادی دنبال پروانه ها میدوییدم ... نیوشا برام دست تکون میداد ... منم با لبخند براش دست تکون دادم .......... حس کردم بین زمین و اسمون معلقم ... وای داشتم تو اسمون بالای دریاچه پرواز میکردم ... از اون بالا همه چیز جذابتر به نظر میرسید ... خدا جون چه حس زیبایی... کاش منم پرنده بودم و تا اخر عمرم تو این اسمون ابی پرواز میکردم.... یدفعه همه جا ابری شد ... سوزشی تو دستم حس کردم طوفان شد اوه خدا داشتم سقوط میکردم وسط دریاچه..... بی اختیار جیغ کشیدم ... ننننننننننننننننننننننننه ههههههههههههههههه..... همه چی از جلو چشمام محو شد . صدای گنگ و مبهمی اسممو صدا میکرد سعی کردم چشمامو باز کنم .. همه جا رو تار میدیدم ناتاشا؟ ناتاشا ...چشماتو باز کن .. چشمای زیتونی با خشم و نگرانی خیره به چشمام صدام میزد .. چشاتو باز کن لعنتی ....باز کن ... سیلی محکمی که به گوشم خورد ... به حالت شک از جام نیم خیز شدم ... کسی منو در اغوشش سخت فشرد .. تو که منو نصف جون کردی ناتا ..فدات بشه نیوشا .. اخه چرا هرچی بلاست سر تو میاد گلم .. .
احساس عشق...
ما را در سایت احساس عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : irandokht myimages18539 بازدید : 356 تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392 ساعت: 14:26